میگویند: «سالی که نکوست، از بهارش پیداست.»
۱۴۰۲ سال خیلی خوبی برای من بود. سالی پر از تجربههای جدید و پر از پر از اولینها. مینگاریم روزهای سال جدید را که اگر نکو بود، بماند به یادگار و اگر نبود تجربهای شود برای بعدها.
روزنوشتهای سال گذشته:
روزنوشتها و آلبوم عکس بهمنماه
روزنوشتها و آلبوم عکس اسفندماه
تمام دیشب خواب میدیدم که با زهرا و مریم هستم. یکسری چیزهای محو یادم مانده. مثلا آنجایی که سوار تاکسی بودیم و داشتیم میرفتیم دانشگاه-انگار زهرا هم دانشگاه ما بود.- پسری دیگر هم مسافر تاکسی بود. گفت که از زهرا خوشش آمده. من و مریم هم کلی خندیدیم که طرف چرا در آن زمان کوتاه دلباخته.
سال تحویل خواب ماندم. ساعت ۷:۰۰ که چشم باز کردم، تنها اساماس تبریکی که داشتم از طرف مریم و زهرا بود. خیلی جالب بود. کل دیشب را در رویا با آنها گذرانده بودم و حالا صبحم را با پیامشان آغازیدهام.
سرما خوردهام و گلویم سوزش بدی دارد. به خاطر تمرینات دیروز، بدندرد را هم به همراه داشته. امروز روز اول عید است و اصلا شبیه اول عید نیست. چون سرماخوردگی حس کرختی در بدنم ایجاد کرده به علاوهی اینکه در خانه تنهاییم.
آدم عادت دارد در جشنهای بزرگ کنار فامیل و نزدیکان باشد. این خانه ماندن کلافهام کرده.
تبریک بعضی دوستان و آشنایان که خیلی هم به هم نزدیک نیستیم شگفتزدهام میکند. شاید تنها نکتهی مثبت امروز همین باشد.
آخرین نظرات: