بررسی انیمه‌ی Only Yesterday

دنبال انیمه‌ای می‌گشتم. لیستی از بهترین انیمه‌های سینمایی را بالا پایین کردم. با خواندن خلاصه‌ای مختصر، نظرم حسابی جلب انیمه‌ای شد. هر چند که انیمه‌ها با ژانر اکشن طرفدار بیش‌تری دارند، اما من عاشق انیمه‌هایی هستم که حول موضوعاتی روزمره می‌چرخند. جزییاتی که در این ژانر انیمه به مخاطب انتقال می‌دهند را دوست دارم. در خلاصه‌ی انیمه ذکر شده بود شخصیت اصلی برای کمک در کشاورزی به مزرعه‌ای می‌رود و سپس خاطراتی از کودکی‌اش را به خاطر می‌آورد. همین کافی بود تا بفهمم من عاشق این انیمه خواهم شد چراکه عاشق ماجراجویی، مزرعه، کشاورزی و روستا و خاطره‌بازی هستم.

شاید شما از آن دست افرادی باشید که قبل از دیدن فیلم یا سریال، علاقه‌ای به خواندن توضیحات ندارید. پس پیشنهاد می کنم تا زمانی که Only Yesterday را ندیده‌اید، ادامه‌ی این مطلب را نخوانید. اما شاید فردی هستید که دوست دارید با آمادگی‌ از موضوع و جریانات کلی سراغ فیلم بروید، به شما اطمینان می‌دهم که نکته‌ای را اسپویل نکرده‌ام و با خیال راحت می‌توانید خلاصه و نکاتی که از این انیمه دریافت کرده‌ام را بخوانید.

 

انیمه به اپیزودهای مختلف تقسیم‌بندی شده. شخصیت اصلی دختری‌ست ۲۷ ساله به نام تائکو. چند اپیزود اول، فلش‌بک به دوران کودکی اوست. داستان با نشان دادن یک فرق او با دیگر بچه‌ها شروع می‌شود. هم‌کلاسی‌ها از تعطیلات صحبت می‌کنند. همگی جایی خارج از شهر را نام می‌برند که قرار است تعطیلات را در آن‌جا بگذرانند. تائکو با حسرت به حرف‌هایشان گوش می‌دهد.

وقتی به خانه می‌رسد به مادرش اصرار می‌کند که آن‌ها هم برای تعطیلات به جایی بروند. مادرش به او می‌گوید که آن‌ها کسی را خارج از شهر ندارند و بی خودی اصرار نکند. مادربزرگ که متوجه اصرار تائکو می‌شود، پیشنهاد می‌کند اتاقی برای یک شب در شهری که آب گرم دارد رزرو کنند و به آن‌جا بروند.

اپیزود بعدی مربوط به کشف یک ناشناخته برای تائکوست. پدر آناناس خریده. شگفت‌زده شدن خانواده نشان می‌دهد اولین بار است از نزدیک آناناس می‌بینند. حتی نمی‌دانند چگونه باید میوه را خورد. موقع قاچ‌زدن میوه، تائکو عاشق بوی آناناس می‌شود. کل خانواده انتظار چشیدن از آناناس را می‌کشند اما بعد از مزه کردن، هیچ‌کدام خوششان نیامده.

تائکو که انگار از همه بیش‌تر به خریدن آنانس اصرار می‌ورزیده، همچنان به خوردن ادامه می‌دهد. با این که از حالت صورتش می‌توان فهمید به زور میوه را در دهان می‌گذارد سهم خواهرانش را هم که تکه‌ی خودشان را کنار گذاشته‌اند برمی‌دارد و می‌خورد.

با دیدن این صحنه، این حس بهم دست داد که تائکو نمی‌خواهد تصوری که از طعم خوب آناناس برای خود ساخته بود خراب کند. تصوری که با بوی خوش آناناس به آن دامن زده بود. اولین بار خود را به خاطر آوردم. تقریبا ۶ ساله بودم. با دیدن میوه‌ی زرد رنگ داخل انیمیشن‌ها، اصرار کرده بودم که بابا آناناس بخرد. اولین حلقه را که خوردم، مزه‌اش دلم را زد و دیگر از آن موقع لب به آناناس نزده‌ام. برعکس تائکو من زود حقیقت را قبول کردم و به خاطر خراب نشدن یک رویا به خود سخت نگرفتم.

اپیزود بعد مربوط به عشق وعلاقه‌های کودکی‌ست. پسری که قهرمان بیس‌بال مدرسه است از تائکو خوشش می‌آید. اما تائکو از روبه‌رو شدن با او خجالت می‌کشد. پسر در مسیر خانه سر راه دختر قرار می‌گیرد و برای باز کردن بحث سوالی می‌پرسد که خیلی به نوع سوالش خنده‌ام می‌گیرد. جرقه‌ی علاقه برای تائکو با همین سوال زده می‌شود و نکته‌ی جالب این بود که برای نشان دادن هیجان تائکو، تا خانه پرواز می‌کند و این اغراق وصف بسیار زیبایی برای نشان دادن این جرقه‌های اولیه‌ی عشق بود.

 

این قاب زیادی برای من جذاب بود. اول اینکه در این صحنه تائکو به زمان حال برمی‌گردد. یعنی وقتی در قطار در حال حرکت مشغول تماشای بیرون بوده خاطرات به ذهنش هجوم آورده بودند و این اتفاق برای من وقتی در وسیله‌ی نقلیه‌ی در حال حرکت نشسته‌ام زیاد می‌افتد. دوم اینکه فهمیدم قطارهای ژاپنی زیر پنجره‌ها در سالن یه همچین فضای تاشوای برای نشستن دارند و ذهن دیزاینری‌‌ام حسابی از این ایده خوشش آمد. من سفرهای زیادی با قطارهای مختلف داشته‌ام. هیچ‌کدام‌شان همچین چیز ساده‌ای نداشتند.

اپیزود بعد مربوط می‌شود به حقایقی که دختران باید درمورد بدن خود و پریود بدانند. این دوره برای ما خیلی امن گذشت اما باتوجه به مختلط بودن مدارس در ژاپن، این اپیزود به فشار روانی‌ای که دختران در مواجهه با این مسئله برای‌شان پیش می‌آید پرداخته بود. کنجکاوی پسران، سوال‌های بی ادبانه‌شان و ٰآزارهای زبانی. احساس خجالت بی‌دلیل دختران و پنهان کردن موضوع. در این بین فقط یک دختر بود که راحت بود و مشکلی نداشت. با دیالوگی نشان داد که هیچ‌کس بهتر از مادر نمی‌تواند در توضیح مسائل نقش ایفا کند. مادری عاقل که با انتقال دانش به فرزندش او را از این همه حس شرم رهایی می‌بخشد.

وقتی تائکو می‌پرسد با این قضیه مشکلی ندارد؟ دختر پاسخ می دهد: «نه. مادرم گفته نباید ازش خجالت بکشم.»

از این‌جا به بعد تائکو به زمان حال برمی‌گردد. او به مقصد رسیده و در ایستگاه پسری دنبالش آمده که گویی از دفعه‌ی قبل که تائکو آن‌جا بوده حسابی تغییر کرده. با ماشینی که مرا یاد کارتون مستربین انداخت به سمت مزرعه به راه افتادند. در مسیر پسر که توشیو نام دارد، موسیقی‌ای گذاشته بود که تائکو می‌پرسد موسیقی عجیبیه. توشیو پاسخ می‌دهد که موسیقی مجارستانی است و حرف جالبی می‌زند: «این یه موزیک دهاتیه. اینو دوست دارم چون منم دهاتیم.»

این‌روزها بیش‌تر افراد متولد روستا سعی در پنهان کردن هویت خود دارند. شاید گرایش بیش‌تر مردم به شهرنشینی باعث شده تا افرادی که در روستا هستند احساس حقارت بکنند. نمی‌توان به آن‌ها خرده گرفت. دنیا روز به روز مدرن و مدرن‌تر می شود و آن‌ها حق دارند بخواهند خود را به روز نشان بدهند. اما زادگاه هیچ‌کس تعیین کننده‌ی شخصیت او نیست. بنابراین کسانی که نسبت به زندگی روستایی خود احساس بدی ندارند و به فرهنگ خود افتخار می‌کنند را می‌ستایم.

اصلا تائکو برای چه به این مزرعه آمده؟ برای چیدن «گل رنگ». گیاهی که از آن رنگ طبیعی قرمز به دست می‌آید و در ساخت لوازم آرایشی و رنگ کردن پارچه کاربرد دارد. گیاه که گلی زرد رنگ است را می‌چینند. معمولا هم قبل طلوع آفتاب، که خارهای گل، شبنم خورده و مرطوب هستند. تائکو شگفت‌زده است که از گلی به این زردی چگونه رنگ سرخ به دست می‌آید. افسانه‌ای وجود دارد که می‌گوید درگذشته که دست کش نبوده، دست دختران هنگام چیدن گل‌ها زخمی می‌شده و خون دستان آن‌هاست که رنگ گل را به قرمز درآورده.

گل‌های چیده شده را می‌شویند و له می‌کنند و می گذارند هوا بخورد. بعد از هواگرفتن، رنگ گلبرگ‌ها به رنگ قرمز در می‌آید.

در صحنه‌ای دیگر که فلش‌بک به دوران کودکی تائکوست، او در ریاضی نمره‌ی خوبی نیاورده. خواهرش سعی در دیکته کردن فرمول به او دارد ولی تائکو متوجه نمی‌شود. مادر و خواهرانش فکر می‌کنند او هوش کمی دارد در صورتی که تائکو هوش تصویری بالایی دارد. وقتی برگه را برمی‌دارد با رسم شکل علت متوجه نشدن خود را نشان می‌دهد. اما خواهرش که فرمول را فقط حفظی بلد است نمی‌تواند پاسخ تائکو را بدهد و او را مجبور به حفظ فرمول می‌کند. انگار سیستم آموزشی مدرسه فرقی نمی‌کند در کجای جهان، جلوی خلاقیت را می‌گیرد.

جایی در مسیر، تائکو در حال نگاه کردن به مزارع  کشاورزی، می‌گوید چه طبیعت قشنگی و توشیو به او می گوید که اکثر آدم‌ها وقتی به این‌جا می‌آیند با دیدن درخت و سرسبزی فکر می کنند این زیبایی کار طبیعت است در صورتی که زحمت این زیبایی‌ها را انسان کشیده. کشاورزی را انسان انجام می‌دهد. طبیعت به انسان امکاناتی ارائه کرده و انسان ‌هم در عوض کاری می‌کند که به زیبایی‌های طبیعت افزوده شود.

فلش‌بک بعدی باز هم به تحمیل‌های دوران مدرسه مربوط می‌شود. تئاتری که تائکو برای بهتر ایفا کردن نقش دیالوگی از خود اضافه می‌کند اما معلم هشدار می‌دهد که به متن نمایش‌نامه پایبند باشند. با این حال او تسلیم نمی‌شود و هنگام اجرا بدون اضافه‌کردن دیالوگ اثرگذاری خود را بیش‌تر می‌کند. بازی تائکو دانشجویی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و برای پیشنهاد تئاتری در دانشگاه سراغ خانواده‌ی تائکو می‌رود.

شب سر میز شام خواهرانش او را تشویق می‌کنند و بحث درمورد شغل بازیگری پیش می‌آید که پدر مخالفت می‌کند و اجازه‌ی رفتن تائکو به تئاتر داده نمی‌شود.

یکی از صحنه‌های جالب همین قسمت بود. وقتی اولین بار پسردانشجو سراغ مادر تائکو می‌آید، تائکو در اتاق در حال تماشای کارتون است. موسیقی کارتون شاد و فضای اتاق روشن است. تائکوحسابی از شنیدن حرف‌های پسر خوشحال می‌شود. بار دوم که پسر به خانه‌شان می‌آید، پدر اجازه‌ی رفتن به تائکو نداده. او باز هم در همان اتاق مشغول کارتون دیدن است با این تفاوت که موسیقی کارتون غمیگین و فضای اتاق تاریک است که غم تائکو که گوشه‌گیر نشسته و به اصرارهای پسر و انکار مادر گوش می‌دهد را به خوبی منتقل می کند.

وقتی پیرزن از تائکو در مورد مزرعه و روستا سوال می‌پرسد، تائکو جواب قشنگی می‌دهد.

 

از دیگر جذابیت‌های بصری انیمه این قسمت بود. من اول فکر کردم که نورهای درخشان اطراف ماشین برای رویایی تر به نظر رسیدن فضاست اما بعد متوجه شدم که بارانی که آمده و شبنم‌هایی که روی سبزه‌هاست نور را بازتاب می دهند و کاملا واقعی هستند.

 

جایی که احساساتم را برانگیخت اینجا بود. لحظه‌ای که تائکوی کوچک از تائکوی بزرگ جا می‌ماند. از اول که تائکو مدام خاطراتش را یاداوری می‌کرد و شگفت زده بود که چرا مدام روزهای گذشته را به خاطر می‌آورد. من فکر می‌کردم به دلیل این است که زندگی فعلی‌اش به اندازه‌ی گذشته فراز و نشیب ندارد. یکنواختی‌ای که دچارش شده مدام او را یاد روزهای گذشته می‌اندازد. در این صحنه که تائکوی کوچک جا ماند شاید نشان از این است که حالا تائکو وارد ماجراجویی جدیدی خواهد شد و روزها و خاطرات جدیدی در انتظار او خواهد بود.

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط